چاقالو شده مامان
عزیز دلم سلام، مامان توی ماه اردیبهشت سه کیلو چاق شده و در ظاهر هم دیگه پیداس داره سنگین میشه، حرکت هات هم شدید تر شده انگار داری عضلاتت رو امتحان می کنی ببینی بلدی باهاشون ورجه وورجه کنی یا نه!
مخوصوصا حول و حوش ساعت 12 شب یه عالمه حرکت داری ، و صبح با حرکت هات مامانو بیدار می کنی.
یه چند روزی اینترنت نداشت مامان بیاد برات بنویسه.توی این مدت عزیز یعنی مامان من ، مادر بزرگ نازنینت برات یه عالمه خرید کرده و هی وایبری فیلم و عکس خریداشو گذاشته ما دیدیم و ذوق کردیم، بس که عزیز ذوق اومدنتو داره مهلت نمی ده من برم پیشش همه رو خریده الحق که خوش سلیقه هم هست ، خیلی منم ذوق زده ام کی بیای از تک تکشون استفاده کنی عزیزم.
این هفته رفتم دکتر و دکتر مهربون یه چند ثانیه دستگاه سونو رو روی شکمم گذاشت و وجود نازنینت و آبی که در اون غوطه ور هستی رو چک کرد گفت همه چی نرماله و همون دوتا قرص ایزن پلاس و سوپراکل رو دوباره گفت بخورم و امگا3.
گفت همه چی نرماله و به پیشنهاد خودم برام یه سونو نوشت که 18-19 ام خرداد برم انجام بدم تا اون موقع 6 ماهت تموم شده ایشالله با هم وارد سه ماهه سوم میشیم عزیز دلم.
راستی عکس های شینا دختر عمو حمیدو دیدیم، یه دختر آروم و ساکت ماشالله.
حالا همه بیصبرانه منتظر اومدنتن.بابا یوسف بابای بابا رضا بهم همش می گه عروسم مواظب خودت باش.خیلی چشم براهتن.ایشالله بسلامتی بیای بغل تک تکشون.
شاید شاید عزیز و خاله ها و دختر خاله ها و شوهر خاله هات برای تعطیلات وسط خرداد بیان خونمون.ایشالله بشه بیان، آخه مسافت زیاده و هماهنگ شدن دوتا ماشین برای این مسافت کمی سخته.
بابا رضا هم سخت مشغوله صبح زود میره ظهر خسته میاد خونه و عصر یه دستی رو شکمم میکشه می گه دختر گلم چطوره؟
وقتی حرکت می کنی به بابا رضا می گم نیگا کن از روی شکمم دیده میشه حرکتای دخترمون، .ولی بابا رضا هر چی خیره میشه به شکمم نمی تونه ببینه و می گه دخترمون خودشو واسم لوس می کنه.
آره مامانم؟راس می گه؟
این روزا هردومون به اسم هیوا برات فکر می کنیم تنها شکمون برای انتخاب اینه که هیوا در زبان کردی برای هم پسر و هم دختر استفاده میشه می ترسیم در آینده دوست نداشته باشی اسم مشترک بین دختر و پسر داشته باشی وگرنه خیلی دوستش داریم هیوا به معنی امید در زبان کردی.
تا ببینیم خدا چی می خواد.امیدواریم یه اسم قشنگ انتخاب کنیم که دوسش داشته باشی گلم.
راستی هفته پیش برای بار اول رفتم کلاس آمادگی زایمان بیمارستان شهید صدوقی یزد خیلی خوش گذشت خیلی هم تفریحه هم آموزش همه مامانای قلمبه و جوی شاد.چیزای زیادی یاد می گیریم.
بعدابرات مفصل می نویسم چیا بهمون یاد می دن.فردا جلسه دومه و من هیجان دارم برای این کلاسای شاد
برم فعلا باز میام عزیزم