بیا خوش باشیم
سلام دلبندم
خوبی مامان؟
این روزا خیلی فعال شدم دیگه تنبلانه توی خونه روزو شب نمی کنم
از 30 اردیبهشت که شروع کلاسای آمدگی زایمانم بود روحیه ام خیلی شادتره و هیجانم زیاد شده بذار از اولش برات بگم، 8 جلسه کلاسه و ما نه تا خانم باردار با نی نی های متفاوت یه کارشناس ارشد مامایی میاد برامون صحبت می کنه اولش از مطالبی که آموزشیه شروع می کنن بعد نرمش هایی رو بهمون یاد می دن با نام اصلاح وضعیت یعنی چطور باشه حرکاتمون توی بارداری که آسیبی به بدنمون وارد نشه و اضافه وزن بارداری عوارضی برامون در آینده نداشته باشه، بعد آخر کلاس می رسیم به وقت ریلکسیشن یعنی آرامش برقرار کردن در روح و جسممون همه خانمها دراز می کشن برقا خاموش صدای چه چه پرندگان و جوی آب و خانم ماما حرفای قشنگ می زنه و همه به آرامش می رسن و خیلی باحاله یعنی یه روز در هفته دوساعت کلاسه ولی کل هفته انرژی داریم، قراره یک جلسه از هشت جلسه بابا ها هم حضور داشته باشن همه زوج زوج بشینیم و برامون حرف بزنن ، یک جلسه هم به قول خانم ماما تور زایشگاه گردی داریم برای شناخت فضا و تجهیزاتی که موقع زایمان تجربشون خواهیم کرد خلاصه عالیه مامان جون.
ممنون به خاطر وجود نازنین تو داره به من اینقدر خوش می گذره.
از اون طرف دوستم بیانه و همسر و پسرش شبها پیشنهاد می دن هوا عالیه اکثرا می ریم پارک شام می خوریم دوسه شب پیشم به پیشنهاد بیانه جون شام رفتیم یه رستوران باغ شیک و عالی توی شهر تفت که حدود یه ربع ساعت تا یزد فاصله داشت باغ صدری (نمیر) تفت عالی بود واقعا عالی بود.عکساشو دارم ایشالله بزرگ بشی نشونت می دم.
اینم باغ صدری تفت
روز شنبه نهم خرداد هم دوست گلم سعیده جون دعوتم کرد ختم انعام و مولود خونه مامانش سعیده جون یه دوست اینترنتیه که یه سال بیشتره باهاش دوستم و همو می شناسیم ولی بار اول بود همو می دیدیم.
اونجا هم خیلی خوش گذشت اول همه سوره انعام خوندیم و من توی دلم برای همه منتظرای نی نی و برای همه دخترای دم بخت دعا کردم و سلامتی عزیزام و سلامتی نی نی جدید سعیده جون.
بعد دوتا خانم اومدن یکی دف می زد یکی می خوند و دوساعت شادی و نشاط ما هم دست می زدیم.فک کنم تعجب کرده بودی چون هی لگد می زدی شایدم داشتی اون داخل شادی می کردی.
اون روز تولد حضرت علی اکبر بود.
دیروز عصر هم رفتم با مریم جون دوست داروسازم و خواهر گلش باشگاه برای کلاس رقص اونا می رقصیدن من نیگا می کردم شما باز لگد می زدی فک کنم رقصت خوبه ها گل دخترم.
خلاصه خداروشکر همه چی روبراهه بابا رضا سخت مشغول کاره ، عزیز مشغول خرید سیسمونیته و من در حال خوش گذرونی ام.
یه جا خوندم ماه هفت بهترین و مفرح ترین ماه بارداریه منم همین روزا این ماه قشنگو شروع می کنم بعدشم رمضان میشه ماه پر از برکت و زیبا که آدم حال معنوی خوبی داره بعدشم ایشالله بریم زادگاه مامان با عزیز و خاله ها و دختر خاله ها خوش بگذرونیم تا بیای .
عزیزم خوشحالم که هستی دعا کن همه این خوشحالی منو تجربه کنن.
الهی آمین