خاطرات من و ني ني

يوهو من اومدم

1393/6/20 21:53
نویسنده : هما
419 بازدید
اشتراک گذاری

كوچولوي نازنينم بعد مدتها اومدم كه باز برات بنويسم حتي اگه بدونم نيستي ، حتي اگه بدونم نمي خوني، حتي اگه بدونم ممكنه به اين زوديا نياي و يا حتي اگه ..........اگه............اگه خداي نكرده هيچ وقت نياي،مي نويسم برات چون آدميزاد با اميد زنده است و نا اميدي گناه بزرگيه! ما خدا رو داريم  موهبتي كه شايد بعضيا كم رنگشو ته ته دلاشون  توي يه صندوقچه گم كرده باشن..........خدا در طي اين سه دهه عمرم بهم خيلي واضح گفته و فهمونده كه دوستم داره ، كه خودش حواسش خيلي دقيق تر از خودم بهم هست، پس چرا اميد نداشته باشم؟چرا ناراحت باشم؟ چرا با خواستن هاي پياپي اوقات خودمو اطرافيانمو تنگ كنم ، يه جايي يه عبارت زيبا خوندم و دقيقا الان بهش عمل مي كنم و اون اينه نازنين:

"سكوت مي كنم تا خدا سخن بگويد

رها مي كنم تا خدا هدايت كند

دست بر مي دارم تا خدا دست بكار شود

به او مي سپارم تا آرام شوم "

حالا ديدي مامان چرا آرومه؟ آره نازنينم آرامش من نعمتي است از سوي پروردگارم.نازنينم مي دوني كه من و بابايي با سلول سلول بدنمون مي خوايم كه بياي ولي هردوبه يك حرف معتقديم و اون اينه كه هردو بي صبرانه منتظر اومدنتيم اما نه به هر قيمتي، سالم مي خوايمت با تقديري زيبا ، تني سالم و سرنوشتي زيبا ، اگه به هر علتي اين دو مورد در تو نباشه ما مي خوايم كه نياي و همون جا پيش خدا بموني چون راضي به زجر كشيدنت نيستيم اگه قرار باشه سالم نباشي يا مشقات زيادي در اين دنيا گريبانگيرت بشه.

نمي خوام با حرفام اذيتت كنم بدون  نوشتن كلمه" مي خوايم كه نياي " برام راحت نيست و شكنجه آوره اما اين نخواستن هم از شدت علاقه ما به توئه ، مطمئنم درك مي كني.

و اما بنويسم در اين دوره غيبت چه ها كردم!

ماه مرداد ماه كاري ما بود مخصوصا من كه اولين قرار داد پيمانكاريمو با ميراث فرهنگي يزد بستم و خلاصه رزومه كاريم اسم استان يزد و شهر يزد رو هم در خودش جا داد. توي اين مدت خيلي ها بدنيا اومدن مثلا بچه هاي خارجكي پسر عمه هام در وين به نام ارس و افرا ، بچه دختر خاله ام ، بچه دوم دوستم اكرم كه از همينجا بهش تبريك مي گم آتيلا كوچولو اومدنت مبارك!

 خواهر مهربونم هم سومين دخمل نازشو 7 ماهه بارداره و خداروشكر كه سالمن،موناي عزيزم دومين فرزندشو بارداره مباركه مونا جون، هستي و بهار دوستاي گلم باردارن،  دختر عمه ام بچه سومشو بارداره ، دوستم آسيه ني ني اش بدنيا اومده و 6 ماهشه ، دوستم نسترن بچه اش 6 ماهشه و خلاصه بازار ني ني دار شدن كساد نيست اونجورام كه فكر مي كنيم، براي بچه دار شدن خيلي ها هميشه آرزو مي كنم:

رويا خانم ،مريم خانم ، مرضي جون ، مريم و مهري عزيز ، و خودم و.........

ما تابستون  فقط يه هفته رفتيم شهراي خودمون چون بايد به قراردادهاي كاريمون مي رسيديم،و خوب بود خوش گذشت ولي وقتش كم بود، توي يزد با دوستم بيانه و همسرشون كه دوست همسرمه خيلي وقتا با هم بوديم و هستيم ، آهان خبر ديگه اينكه من رفتم پيش يه متخصص نازايي و كل نتايج آزمايشاي خودم و همسري رو بردم كلشو ديد گفت شما هيچ مشكلي ندارين و هردو سالمين !

گفت از هر بيست زوج يه زوج بدون دليل علمي و در صورت سالم بودن باردار نمي شن دليل مشخصي نداره ، و سه راه داري يا قرص بخور مثل بارداري قبلت يا  عمل لاپراسكوپي كنيم برات يا عمل آي يو آي!

گفتم فعلا يه دوره قرص بدين تا ببينيم چي ميشه و اونم گفت اين سه راه فقط به اين دليل پيشنهاد ميشه كه سنت داره از سي مي گذره وگرنه اگه سنت كم بود هيچ كاري لازم نبود!

خلاصه سه ماه قرص بخورم ببينم چي ميشه همراه آمپولاي هاش سي جي ، امشب يكي از دوستاي پرستارم كه ني ني مي خواست بهم گفت شنيده خودتو ببندي به آب هويج باردار مي شي خودشم يه ماه خورده بود همون ماه باردار شده بود حالا تجربه كنم ببينم چي ميشه! ما تمام سعيمونو مي كنيم بقيه اش با خدا، توكل بر خدا.

اينم اندر احوالات ما، ديگه چي بگم؟

آهان يادم اومد بايد همينجا از نرگس خانم عزيز دوست مهربونم و دخترشون نسترن جون معذرت بخوام كه با خوندن نوشته هاي وبلاگم متاثر شدن ،اميدوارم با نوشته هاي بعد از اين بتونم شادي رو به دلشون بيارم، اميدوارم خوب و خوش و سلامت باشن.

راستي دوستاني كه در مورد چرم هايي كه دوختم نظر داده بودن همگي ببخشيد دير جواب دادم و همگي ممنون نظر گذاشتين.

راستي راحله خواهرم خونشونو بردن به شهر زادگاهم همون كوچه مامان اينا خونه گرفتن و راحله چند روزه مي ره سر كار آبجي جونم خدا قوت موفق باشي، راستي يادم اومد از دوست راحله خواهرم كه امروز اولين سالگرد فوتش بود و من نتونستم توي هيچ كدوم از مراسم اونجا باشم خدا رحمتش كنه

نيمه شهريور سالگرد آسموني شدن ني ني خودم هم بود ولي راضيم برضاي خدا و همچنين سالگرد  عقدكنون ندا دوست قديمي خودم ندا جون ايشالله خوشبخت باشي، هي حرفام يادم مياد الان يادم اومد نسيم دوست مهربونم هم بعد مدتها انتظار بالاخره مامان شده و بارداره نسيم جان تبريك مي گم بهت .ديگه چي بگم؟

براي اولين بار بعد مدتها خوبه كافيه .......باز مي آپم.............

پسندها (1)

نظرات (3)

ساناز
21 شهریور 93 22:44
سلام هما جون. خیلی خوشحال شدم که به وبم اومدی. من یکی رو دورادور میشناسم که مثل شما بود. هردوشون سالم بودن. و می دونی چی شد که حامله شد؟ دست از استرس و نگرانی برداشت. خودش میگفت که وقتی دیگه کلا قیدشو زدمو دیگه روش تمرکز نکردم حامله شدم. حالا من مورد شما رو نمیدونم ولی آرامش داشته باش و از لجظه لحظه ی زندگیت لذت ببر. زود زود بیا تو نت. بـــــــوس ممنون نازنين آره آرامش همه چو حل مي كنه منم به همين نتيجه رسيدم و توكل برخدا
اکی مامان نیکان
23 شهریور 93 14:41
توکلت همیشه ب خدا باشه عزیزم.هیچوقت ناامید نشو.خوشحال میشدم اگه وقتی اومدی اینجا یه سر ازم میزدی.دلم واست تنگ شده ممنون به وبم سر مي زني اكرم جون.براي بار اول توي وايبر نيكان خان بامزه و ماشالله نازو ديدم .ايشالله بزودي وايبرمو راه مي ندازم بچتيم.من هميشه اميدم بخداست.چشم حتما ميام منم دلم خيلي تنگه برات و براي دوران زيباي مدرسه ولي تقصير نداس جمع نمي شيم هر دفعه ميام بهش مي گم بچه ها رو جمع كن مي بينم خودشم موندگار نيست و همش اينور و اونوره ! خلاصه دلم لك زده براي يه دور همي حسن ، مهناز، مهري، زهرا و ما.........واي يعني ميشه!
mrs maryami
24 شهریور 93 11:25
سلام هما جووووونم دیدم تونینی سایت تو تاپیک معجزه در راهست اومده بودی کلی ذوق ملگ شدم بدو اومدم تو وبلاگت خیلی دلم برا حرفای ارامش بخشت تنگ شده ممنون اسمو منو یادت نرفته و بیادمی و برام دعا میکتی منم همیشه بیادتم دوست دارم ابجی هما همیشه حرم امام رضا بیادتم التماس دعا سلام مريم جوني.خوبي؟من هميشه بيادتم.ممنون بيادمي.مي بوسمت.راستي يه دوست پرستار دارم مي گفت خودشو بسته به آب هويج همون ماه باردار شده . مي خوام امتحان كنم ضرري كه نداره!