دلتنگم
دوشبه ناجور دلتنگ بابا هستم..کاش اینجا بود...کاش نمی رفت..........
دلم یه حال بدی میشه و قتی فکرشو می کنم می بینم بچه من بابای منو نخواهد دید.هرچی از خوبی های بابام براش بگم بازم نمی دونه از کی حرف می زنم......براش یه غریبه است.......
وای خدا چقدر بابام دوست داشت بچه منو ببینه......خدایا منو ببخش........
این شعرو امشب خوندم حالم بدتر شد..............
سایه ای بود و پناهی بود و نیست
شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست
سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد
سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
" هست " ناگه " نیست" گردد در نظر
باورم شد ، این من ناباورم
روی دوش خویش او را می برم!
می برم او را که آورده مرا
پاس ایامی که پرورده مرا
می برم در خاک مدفونش کنم
از حساب خویش بیرونش کنم
...
گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر
خوش به حالت ، خوش به حالت ای پدر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی