خونه تکونی
عزیز مامان دیگه یه ماه به عید نوروز مونده.
الته الان تو نمی دونی عید نوروز چیه.
ایشالله بیای برات توضیح می دم خودم............
قصد خونه تکونی نداشتم ها.....ولی خوب بابایی پیشنهاد داد همه دکوراسیون خونه رو یه تغییرات اساسی بدیم منم که عاشق تنوع......
از امشب شروع کردیم.
بابایی خیلی کمک می کنه چون من نباید زیاد خسته بشم و سنگین بردارم.....
با هم همه جا رو تمیز می کنیم و فردا بابایی با کمک دوتا عموی گلت که هردو ورزشکارن میان مبلارو از اتاق بالا میارن اتاق پایین.
دعا کن خوب بشه.
راستی 25 ام اسفند دومادی عمو جونته.
همگی درگیر خریدیم.
تا دیروز همه خریدامونو کردیم .فقط مونده خوراکی ها که نزدیک عید می خریم.
بابایی باز منو شرمنده کرد.یه سرویس طلا..یه کت بلند و شلوار که سورپریزم کرد.
آخه امسال اصلا می خواستم خریدی نداشته باشم همه چی شکر خدا هست.
اما بابایی می گه عید بدون خرید نو معنا نداره.
هی می گم مرد کت و شلوار بگیرم به عنوان مانتو فردا این شیکم قلمبه مشه .
می گه واااااا خوب مانتو حاملگی می خریم.
دیروز توی خیابون یه موکت فانتزی قشنگی برای اتاقت پسندیدیم.
آخه نمی دونی که ما 2 تا اتاق خواب داشتیم یکی خودمون یکی مهمون.
حالا با تغییرات کلی می خوایم خواب مهمون رو آماه کنیم برای تو........
بابایی با ذوق می گه بریم یه بخاری فانتزی کوچمولو بخریم.
می گم آخه مرد زمستون امسال که تموم شد منم که هنوز نی نی تو دلم نیست بذار وقتی اومد بخر...
چه کنیم دیگه ذوق داره بابایی.
زودی بیا...........