مادر........
نور چشمم سلام
خیلی وقته اینجا باهات حرف نزدم ، برات ننوشتم، شاید فکر می کردم رویا پردازیم داره زیاد میشه اما می خوام بدونی که هیچ وقت از فکر کردن به تو غافل نبودم.حس و حال عجیبی دارم چیزی بین امید و یاس ........!!!!!!!!
ته ته قلبم با هزار امید به اومدنت فکر می کنم و هر ماه که نشونه های نیومدنت ظاهر میشه ترسی سراسر وجودمو می گیره ، ترس از نیومدنت.........
حسی دارم سخت و............ سخت
نمی دونم می تونم حسمو بنویسم یا نه!
اما می گم تا آروم بشم، آدم یه نیاز داره ، برای نیازش و رسیدن به نیازش سعی می کنه ، سختی هایی در راه هست به جون میخره ، به سد هایی برخورد می کنه برای اون سد ها راه هایی هست تا باز بشن ، راه ها رو شناسایی می کنه ، مکان خاصی برای رفع موانع هست که باید به اونجا پیش متخصصین بره تا کمکش کنن زودتر به نتیجه برسه به نیازش ، شهری هست که همه بهترین متخصص ها در همون زمینه اونجا هستند و خیلی اتفاقی اون آدم به اون شهر هجرت می کنه در یک قدمی رسیدن به خواسته اش هست ولی نمی تونه پیش متخصصین بره تا کمکش کنن.............مثل اینه که یه آدم تشنه رو برده باشن لب رودخونه ای زلال و از پشت یه شیشه لب رودخونه بنشوننش و بگن نخور تشنگیت رفع میشه.................اوضاع الانم اینه .......و نیازم وجود توست
به خدا سپردم اومدنتو ، سلامت اومدنتو
این روزها به رفتن ازاین شهر فکر می کنم ، به سختی های زندگی ، به مسائل مالی و کاری، به کار کردن یا نکردن خودم!
دلم می خواد به زادگاهم برگردم یه شغل خوب پیدا کنم و یه زندگی معمولی و نرمال داشته باشیم ، از مارکوپلو بودن خسته شدم، خواهرم راحله از مشهد اثاث کشی می کنن به زادگاهم و همه خواهرام هستند، دلم برای یه عصر بهاری رفت و آ مد های خواهرانه ، مادرانه تنگ شده .......
امسال عید رو قشنگ شروع نکردم کمی اعصاب خوردی داشتم (روزای اول )همش هم بر می گرده به همین نیازم یعنی مادر شدن!
چرم دوزی هم مأیوسانه است من برای فروش کار نمی کردم ولی ازم خواستن براشون درست کنم و من درست کردم اما دیدم مردم برای صنایع دستی به اندازه زحمتی که صرفش می شه ارزش قائل نیستن و تصمیم گرفتم فقط برای خودمون و اطرافیانم درست کنم و دوستان! نه برای غریبه ها
کار آموزی داروخانه از همین هفته شروع میشه..امیدوارم بعد اتمام دوره کار آموزی بتونم نسخه ها رو خوب بخونم شاید برم دنبال کار توی داروخونه.
دو روز دیگه تولد حضرت زهرا(س)ست ، روز بزرگداشت مقام زن و مقام مادر!
کی مادر میشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه بارداری نه ماه پیشم تموم نمی شد چند روز دیگه وقت زایمانم بود...............و برام جالبه دوستم آسیه که همیشه به شوخی می گفتیم بیا با هم قرار بذاریم هم زمان بچه دار بشیم ؛ همون تاریخ قراره بچه اش به دنیا بیاد هفته اول اردیبهشت.
ایشالله به سلامت دنیا بیاد.
مونا دوست خوبم هم برای بار دوم بارداره ، خیلبی براش خوشحالم چون خودشم بچه می خواست.
امیدوارم زهرا دوستم که اسفند ماه وقت زایمان بچه ا ش رو از دست داد ، هر چه سریعتر حال جسمی و روحیش خوب بشه .
روزی که بشنوم رویا خانم و مریم خانم و مرضی جون ، باردار بشن ، مطمئنا خیلی خوشحال می شم.
مهری و مریم و نسیم دوستای اینترنتیم ایشالله بزودی یکی یکی خبر مامان شدنشونو اینجا بنویسم .
روز مادر
روز مادر
روز مادر
مادرم اسوه پایداری و صبرم، کوه استوار سختی کشیده ام ، پشت و پناه مادرانه و پدرانه ام ، دوستت دارم؛ روزت مبارک