خبر خوش
خبر
خبر
خبر داغ دارم
.
.
.
من 25 بهمن صبح با هزار بيم و اميد( يعني مي گم بيم و اميد به معني واقعي ها، هم بيم هم اميد ) رفتم مطب دكتر .بي نوبت منشي منو فرستاد داخل چون فقط براي سونو رفته بودم.تا دراز كشيدم دكتر دستي سونو رو ژل زد گذاشت روي شكمم پرسيد سري پيش ديده نشد ديگه نه؟منم گفتم بله ديده نشد.........و غمي در صدام بود....گفت خب حالا داره ديده ميشه........اينم قلبش كه داره مي تپه........و من از شدت خوشحالي سرمو روي تخت رها كردم و چشمامو بستم و اشك ريختم گفتم خدايا شكرت.
با ديدن من دكتر متوجه اضطرابم شد گفت عزيزم گريه نكن همه چي عاليه.گفتم خانم دكتر من به خاطر اين بارداري عزاي عموي بزرگم و عزاي پدر بزرگ مادريمو نرفتم هردو بزرگ هاي خاندان مادري و پدريم بودند نمي دونيد اگه نبود داغون مي شدم.گفت حالا كه هست خوشحال باش.خوب كاري كردي عزا نرفتي صلاح نبوده توي اين وضع بارداري برات استرس بوجود بياد.
و بعد گفت 20 روز ديگه بيا.فكر كنم اون موقع ميشه موقع سونوي غربالگري .خلاصه خوشحالم.اين هفته خيلي حالت تهوع داشتم ودارم.الان توي هفته دهم هستم و توكلم بر خداست .آرزوم بچه دار شدن همه منتظرا و سالم بدنيا اومدن همه ني ني هاي تو دل ماماناشونه.
از همه دوستاني كه توي اين مدت به وبلاگم سر زدند ممنونم.حدود ده روز نتمون قطع بود نشد بيام زودتر بگم.
باز ميام