ترس از بچه!
ترس از بچه!
بعضيا از بچه مي ترسن.
يكي از بارداري مي ترسه
يكي از زايمان
يكي از وقتي كه بچه رو بذارن توي بغلش به بعد
يكي از دوران نوجووني و كنترل بچه
يكي از جووني كردن هاي بچه و مديريت رفتار بچه
يكي از ازدواج كردن بچه و انتخاب درست يا نادرست بچه
يكي از بعد ازدواج بچه كه مي ره
يكي از اينكه بچه بعد ازدواج بتونه خوشبخت باشه يا نتونه
يكي از اينكه بچه آيا بچه دار ميشه يا نه
و......
همينجوري هي دلهره هست و نگراني و دلشوره.............
و همه اين نگراني ها يعني: مادر بودن يعني پدر بودن
و تا بچه خودش مادر نشه و پدر نشه اين مادر بودن و پدر بودن والدينش رو نمي فهمه و قدر نمي دونه....
اگه توجه كنيد ترس در وجود پدر مادر همه اش از حس مسئوليت پذيريشون ناشي ميشه.پس ترسهاي خوبيه.
نكته ديگه اينه كه ترسها از ابتدا ترسهاي خام و قابل كنترلي هستند و هر چي ترسها با گذر زمان پيش مي ره عميق تر و سخت تر ميشه.
من با اينكه مادر نشدم هنوز ،ولي مي تونم درك كنم كه مطمئنا يك لبخند كودك،يك بار خوابيدن كودك در آغوش مادرو پدر و يك بابا مامان گفتنش همه اين ترسها رو نگراني ها رو خنثي مي كنه.........
ايشالله كساني كه هنوز ني ني ندارند زودي تجربش كنند.
هر چي خدا بخواد..........