حساس نباش
یه موقع هایی اونقدر فکر و خیال می کردم و جوش همه رو می زدم که همیشه غم این و اون روی دلم سنگین بود.
مثلا فلانی با فلانی بحثش شده بود من خوابم نمی برد از غصه.
شوهرم می گفت آخه عزیز اونا خودشون به تفاهم رسیدن تو این ور کشور براشون غصه می خوری.
فرداش زنگ می زدم به همون فلانی می دیدم انگار نه انگار .....همه چی ختم به خیر شده بوده و من بی خبر ....
شوهرم می گفت تو بلد نیستی یه موقع هایی به خودت بگی خوب به من چه!
دیدم حق داره.طفلی شوهرم چه گناهی داره این وسط من همش غم امتو می خورم؟
پیش خودم تمرین کردم کمی در مقابل چیزایی که می شنوم و به من ربطی نداره دل گنده تر باشم.
خدا رو شکر موفق شدم.
الان می بینم خیلی حساس بودن هم خوب نیست.
آدم زود از پا درمیاد.
من نسبت به شوهر و نی نی آینده تعهد دارم باید سرحال و شاد باشم.
با غصه دیگرونو خوردن جو زندگی خودم خاکستری میشه.
خداروشکر که به این نتیجه رسیدم و موفق شدم عادت بدمو ترک کنم.