بازم نشد
عزیز دل مامان هنوز چند روزی به موعدش مونده بود ولی دلم نیومد و بی بی چک زدم منفی بود.
همون لحظه کمی دلم گرفت اما قدرت خدارو برم الان اصلا ناراحت نیستم گلکم.
می دونم همیشه خدا وقتی صلاح دونسته همه همه همه ی خواسته هامو داده حتی بیشتر از استحقاقم و اون چیزی که می خواستم، پس خیالم راحته و استرس ندارم می دونم که وقتش الان نیست که بیای.
وقتی توکل به خدا می کنم و یقین دارم خیرمو می خواد جای ناراحتی نمی مونه نور چشمم.
این روزا حسابی مشغول بودم با اینکه خونه تکونی تموم شده ولی مثل قدیمای مامانم تا لحظه آخر فعالیت می کنم.تا دم سال تحویل.
به خصوص که به خاطر عروسی عمو جونت من 25 اسفند رو روز نهایی در نظر گرفتم و 4 روز بعدشو فقط می خوام صرف ایده پردازی برای هفت سین کنم.
نه اینکه یه چیز خاصی ها.نه.
ولی خاله راحله و دو تا نی نی ش بعد عروسی پیشمون می مونن تا صبح روز عید آخه سال تحویل ساعت 2 ظهره و صبح می رن شهر زادگاهمون .
آهان نمی دونستم که نمی دونی خاله راحله ساکن یه شهر دورتره.
وقتی اومدن اگه اجازه بده عکس دو تا نی نی شو اینجا می ذارم یادگاری بمونه برامون.
دختر خاله هات هلیا 4 ساله و هستی 7 ماهه.
ثمره قلبم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم.. وقتی خوابتو می بینم تا ساعتها بعد بیداری حسابی شارژم.
زودی بیا باشه مامانم؟