خاطرات من و ني ني

پاره تنم خداحافظ

1392/6/17 14:46
نویسنده : هما
562 بازدید
اشتراک گذاری

چه تلخه نوشتن تجربیات سخت  و چه سخته نوشتن خاطرات تلخ

باید از دوروز پیش شروع به نوشتن خاطرات کنم از 15 شهریور 1392 خورشیدی

اون روز بد با خونریزی کمی همراه بود و این باور که همه چی تموم شد

عصرش که مصادف با غروب دلگیر جمعه بود تنها با خدا حرف می زدم حال معنوی خوبی بود ولی تلخ.

دقیقا حسم ترجمه این جملات بود:

" گاهي نه گريه آرامت مي كند و نه خنده . . .
نه فرياد آرامت ميكند و نه سكوت . . .
آنجاست كه باچشماني خيس رو به آسمان ميكني و مي گويي:
خدايا . . . !
تنها تو را دارم، تنهايم مگذار . . .."

گریه می کردم با خدا حرف  می زدم و می گفتم خدایا فقط اجازه بده گریه کنم همین و بس.

خدایا این یه آزمایشه خودت تو قرآن گفتی با بچه و مال و ........آزمایشمون می کنی

خدایا خودت دادی خودتم صلاح دونستی بگیری

خدایا راضی ام به رضات

خدایا شاید سالم نبود و من سالمشو ازت خواسته بودم پس خودت گرفتیش تا یه سالمشو بهم بدی

همینطور حرف می زدم که صدای در خونه  اومد خواهر همسرم که خودشم 4 ماهه بارداره و در شرایط سخت استراحت مطلق باید بارداریشو بگذرونه بود اون هم یه سابقه سقط در 5 ماهگی داشته و تجربیاتش همیشه بدردم خورده

اومد آرومم کرد و مثل یه خواهر نازمو کشید

گفت جمعه است همه جا بسته  است پاشو ببریمت زایشگاه

گفت بچه که بدون هیچ دردی از بین نمی ره هنوز بچه ا ت هست گریه نکن

خلاصه با همسرم مادرش و خواهرش رفتیم زایشگاه و با عنوان تهدید به سقط منو بستری کردند

و همونجا توی بیمارستان خودم موقعی که رفتم دستشویی نی نی دفع شده رو دیدم اندازه یه بند انگشت با یه حباب که فکر کنم سرش بود

فردا صبحش سونو گرافی انجام شد و مشخص شد هیچ اثری از بارداری نمونده

جالب اینجاس روز بعد که دیگه مطمئن بودم  نی نی در کار نیست حالم از نظر روحی به جای اینکه بدتر باشه بهتر بود

شاید اینم معجزه خداس که دلم آروم بود

خواهر شوهرم می گفت توی یه کتاب خوندم اگه جنین رشد طبیعی نکنه یا مشکلی داشته باشه بدن خودش پس می زنه پس چه بهتر که خدا این سیستم پس زدن رو توی بدنمون گذاشته که نی نی ناسالم  بزرگ نشه و  نی نی های سالم فرصت ایجاد داشته باشن.

همسرم می گه این نی نی فقط یه ماموریت از طرف خدا داشت اومد بهمون بگه مامان هما بابا رضا غصه نخوردید لازم نیست برید رویان یزد

شما توانایی مادر و پدر شدن رودارید

فقط اومد خیالمونو راحت کنه ما بچه دامی شیم

چقدر خوبه آدما نیمه پر لیوانو ببینن

طبق همین تفکرات روزی که مرخص شدم یعنی دیروز 16 ام شهریور 92 با یه جمله توی ذهنم قدم به خونه قشنگمون گذاشتم و اون یه جمله این بود:

پیش به سوی نی نی سالم بزودی

خدایا شکر که اندکی ایمان باعث می شه امید داشته باشیم و راضی باشیم به رضای خودت.ماسعیمونو می کنیم بقیه اش رو سپردیم به بزرگی و مهربونی و عظمتت.

و در آخر باید از دوستانی که در روزهای گذشته برای من و نی نی آرزوی سلامتی کرده بودند تشکر کنم و معذرت خواهی که ناخوش احوالیم باعث شد جواب نظراتشونو فقط با یه ممنون پاسخ بدم.

دوستان بابت تمام مهربونیاتون ممنونم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

زهره
17 شهریور 92 19:42
سلام عزیزم ناراحت نباش ترو خدا
خدا زنده نگه دره شما و اقا رو

این ماه به خودت و اقا خسابی برس یه 2ماهی هم مواظب خودت باش مهم اینکه باردار میشی پس غصه نخور بخدا بغض کردم عزیزم .
اون فرشته کوچولو اسمونی بود عزیزم.وحرف اقاتون درسته
این چند وقتم به خودتو اقا برس



ممنون مهربونم.قربون دل مهربونت خانمی
firiha
17 شهریور 92 22:29
سلام هماجووووووونم از خوندن پستت خیلی خیلی دلم گرفت و برات ناراحت شدم بخداولی بازم خدارو شک که روحیتون خوبه و حرف همسرت کاملا درسته ایشاله خیلی زود یکی سالمشو خدا بهتون بده عزیزم... مراقب خودت باش


ممنون دوست نازنینم.ایشالله بزودی خبر بارداریتو بهم بگی
مرضیه مهدی
18 شهریور 92 0:35
سلام هما جونم خوبی عزیزم بخدا شرمندم من چند روزی میشه که سایت زیاد نمیام خبر نداشتم الان فهمیدم گلم واقعا متاسفم و از اینکه توی این شرایط دوست گلم و تنها گذاشتم معذرت میخوام انشاالله بزودی دوباره با خبر مامان شدنت خوشحالم کنی دوست دارم عزیزم مواظب خودت باش


عزیزمی این چه حرفیه من شرایط الانتو می دونم توقعی ندارم گلم
مامان ازاده
18 شهریور 92 2:04
هما جون نبینم غمت رو دختر خوب-همین که متوجه شدی که میتونی باردار بشی جای امیدواری هست-مطمئن باش حکمتی توش بوده-غصه نخور عزیزم


آره همه چز این دنیا حکمتی داره ممنون مهربونم
غریب آشنا
18 شهریور 92 3:45
هما جون نمیدونم چی بگم . خودت قشنگ تفسیر کردی...رد پای خدا در تمام لحظات زندیگی هست ..حتی در این مورد .شاید حکمتش آشکار نباشه اما وجود داره . ...
1 روزی ..1 جایی...
فقط صبور باش ....و سر به زیر و سخت


مهربونم چشم صبوری می کنم و سعی می کنم سخت مقابل نا امیدی ها باستم و سر بزیر باشم تا خدا خودش کمکم کنه
مریم مامان عسل
18 شهریور 92 5:23
آفرین به این روحیه خوب و ایمانی که داری.
عزیزم حق باشماست. حتما خیری در این قضیه بوده.
مواظب خودت باش و بیشتر به خورد و خوراکت برس. چند ماهی رو به رحمت استراحت بدی بهتره.

برات بهترینها رو از خدا میخوام مهربون


ممنون دوست مهربونم.منم برات بهترینها رو می خوام عزیزم
سولماز
18 شهریور 92 16:50
سلام هما جونم
وای خدا من اصلا باورم نمیشه
خیلی مواظب خودت باش عزیزم ایشالا دوباره نی نی میاد تو دلت به همین زودی


عزیزمی چه می شه کرد جز صبوری و پذیرفتن واقعیت؟
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
19 شهریور 92 15:45
اخه چرررررررررا؟!!!


نمی دونم بی علت............
هستی 69
19 شهریور 92 22:53
سلام هما جون باور نمیکنم به این زودی از پاره تنت باید خداحافظی میکردی باور کن خیلی خیلی ناراحت شدم غصه نخوری فدات شم حتما یه مصلحتی بوده


حتما مصلحتی بوده.ایشالله بزودی تو خبر خوش بهم بدی.فقط قول بده حامله شدی یا وبلاگ بسازی آدرسشو بهم بدی یا بیای همینجا خوشحالم کنی.
مهتاب
20 شهریور 92 0:06
سلام هما جون من امروز نوبت دکتر داشتم قبل رفتنم اومدم وبت و مطلبت خوندم و کلی غصه خوردم عزیزم ولی الان منم حال تو را دارم منم دارم سقط میکنم نی نی من داره توی هفته 8 سقط میشه لک بینی شروع شده و به زودی خود نی نی هم دفع میشه منم مثل تو دیگه ناراحت نیستم و امید دارم به زودی دوباره باردار میشم و نی نی سالم دنیا میارم امیدوارم من و تو بازم زود زود مامان بشیم


الهی قربون حس مادرانه ات بشم و من و تو خوب الان همو درک می کنیم.ایشالله بزودی با هم باردار بشیم.پیش بسوی نی نی جدید
ماماطهورا
21 شهریور 92 12:26
سلام هما جون اومده بودم ازحال خودت و ني ني خبرداربشم كه بااين پستت روبرو شدم خيلي ناراحت شدم عزيزم ولي انشالله خدا زودي ني ني سالم و صالح بهتون هديه ميده


مهربون ممنون.ممنون بهم سر می زنی.قربونت.
saharr
23 شهریور 92 2:46
salam homa jan emrooz vebeto didam kh narahat shodam ye shab to khanoom gol bahat harf zade bodam kh vaght bod nadidam amaaaa be in fekr kon ke moshkeli bara bardari nisto ye bar bardar shodi hatman dobare ham bardar mishimashad ke bodam bra hame doa kardam ishala zoood nini dar shi


ممنون عزیزم ایشالله برای شما هم بارداری بزودی پیش بیاد
roya84
24 شهریور 92 0:17
سلام همای عزیز.
من تو این روزها فرصت دیدن تمام تاپیک ها رو ندارم. اصلا متوجه عدم حضورت نشدم.
واقعا درکت میکنم.
ان شا ا.. خبرهای خوب . امیدوارم 2 قلو باردار بشی.
فقط کمتر غصه بخور و مراقب تغذیه ات باش. سعی کن بیشتر از تخم مرغ محلی استفاده کنی. عزیزم.
منتظر شنیدن خبرهای خوبت هستم.

ممنون عزیزم چشم مهربونم.
پرهام ومامانش
24 شهریور 92 1:27
سلام نمیدونمممممممممممممممم چی بگم یجوریخلی ناراحت شدممم
ولی شاید یه خیری بوده اینو درنظر بگیر


حتما همینطوره عزیزم.ممنون به وبم سر می زنی گلم.
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
26 شهریور 92 5:22

ای وای
هیچی نمیتونم بگم جز اینکه ... آفرین به شما و همسری که راضی هستین به رضای خدا و امیدتون نا امید نیست

پیش به سوی نی نی سالم بزودی


ممنون مهربون لطف داری عزیزم
زهرا مامان فنچی
30 شهریور 92 2:33
الهی چقد بهت سخت گذشته عزیزمامیدوارم به زودی یه نی نی سالم بیاد تو دلت


ممنون گلم ممنون مهربونم.ایشالله
باران جوینده
3 مهر 92 20:56
سلام عزیزم هما جونم خوبی اخی نی نی از دست دادی حتما خیری درش بوده عزیزم اصلا نگران نباش انشالله خدا میخوات یه نی نی بهتر بهت بده


ان شاء الله
باران جوینده
3 مهر 92 20:59
من از هیچی خبر نداشتم خیلی ناراحت شدم عزیزم ولی خواست خدا بوده انشالله بازم نی نی میاد توی دلت زوده زود


ممنون مهربونم
nilofar
5 مهر 92 17:52
ممنونم که به وبم سر زدید............................................................................................... واقعا ناراحت شدم خدا ایشاالله بهتون ی دونه دیگه bebi خوشگل بده ایشالله هر آرزوی ک دارید بهش برسید براتون آرزوی موفقیت میکنم امیدوارم همیشه با نی نی تون شاد باشد ................♥ ♥ ♥ ♥ ♥ یادتون نره به وبلاگ من سر بزنید بوس


به وبلاگت سر زدم و خیلی از مطالبت خوشم اومد.
مامان نخودی
7 مهر 92 17:57
سلام عزیزم واقعا متاسفم شاید باورت نشه من با اینکه اولین باره به این وب سر میزنم و شما رو نمیشناسم ولی انقدر ناراحت شدم که کلی گریه کردم امیدوارم خدا زود یک فرشته ای دیگه بهت بده عزیزم


دوست مهربونم شرمنده اذیت شدی با خوندن مطالب.عزیزم به وبت اومدم و با افتخار لینک کردم.قربونت