بدون عنوان
سلام
نی نی جونم.خوبی؟خوشی؟کجا هستی اصن؟
من و
بابایی یزدیم. خونه گرفتیم 2-3 روزی بشور و بساب کردیم.اثاث زیادی هم نیاوردیم یه
خونه دانشجویی راه انداختیم ببینیم اوضاع چطور میشه.اگه لازم بشه اثاث هم میاریم
اما اگه قرار باشه فقط برای دوران دانشجویی بابایی اینجا باشیم و صد البته قدم رنجه کردن شما نازنین ، اثاث نمیاریم.
همه
امکانات هست فقط اثاثیه مجهز و کامل نیست که نبودشم به نوعی نعمته.می دونی چرا؟
چون
وقتی آدم در وضعیت کمبود اثاثیه سر می کنه بعدا قدر خیلی چیزایی که داره و براش
عادی شده روبیشتر می دونه و دلشو می بره پیش اون کسایی که واقعا ندارن............حالا
ما داریم و نیاوردیم اما می تونیم درک کنیم کسایی
که مثلا ماشین ظرف شویی، ماشین لباس شویی، آب میوه گیری و خیلی چیزایی که نبودشون زندگی رو تعطیل نمی کنه
ولی سخت می کنه یعنی چی!!!!!!!!
از
طرفی هم خوب شد اومدیم اینجا. می دونی چرا؟آخه اینطوری شما که بیای امکانات یه شهر
مجهز و بزرگ در اختیارمونه.توی شهر بابایی که ساکن بودیم همش 3 تا دکتر متخصص زنان
بودن همشونم تازه کاراما یزد اینقدر دکترای خوب داره که نگو و نپرس.مطمئنم لطف
خداس که ما توی این شرایط بچه دار بشیم.
ایشالله
با مریم خانم صاحبخونمون که 43 سالشه و جوونه و ماشالله هنرمند و کدبانو قراره
بریم پیش دکترش که 22 ساله می ره پیشش و
من تحت نظرش باشم ببینم چی میشه.بی صبرانه منتظرتیم که بیای مامانم.
تنها
چیزی که اینجا اذیتم می کنه بیکاریه.نت هنوز برقرار نشده و برای دسترسی به نت می
رم دانشگاه بابایی با وایرلس دانشگاه کار می کنم.
پی سی
رو نیاوردیم اینجا خیلی بیکارم کار خونه هم ندارم زیاد.نهار هم بابایی هر روز
میاره........
خلاصه
الان بهترین وقته بیای منو از تنهایی و بیکاری در بیاری.
قربونت
بشم.
مامان
همـــــــــــــــــــا