خاطرات من و ني ني

بدون عنوان

1392/10/4 15:53
نویسنده : هما
438 بازدید
اشتراک گذاری

دوستان عزیزم سلام ....

می دونم خیلی وقته آپ نکردم، شرمنده . دلم برای وبلاگم برای دوستای وبلاگیم برای نت و دوستای اینترنتی حسابی تنگ شده.

اینجا هنوز نت خونه رو راه اندازی نکردیم و نت دانشگاه هم بگیر و نگیر داره عطاشو به لقاش بخشیدم .

طی یک ماهی که از برگشتمون به یزد می گذره چند بار سرما خوردم و یکی دوروزه ، رفع شده .

نه دکتر می رم و نه قرصی می خورم چون می ترسم نی نی در کار باشه و براش خوب نباشه.

بر خلاف شهرهای سرد اینجا یکی دو روزه سرد شده شایدم درستش همینه تازه چند روز دیگه وارد فصل زمستون می شیم.

خلاصه اینکه می ترسم برم حموم یه بادی بهم بخوره سرما بخورم. یکی از دوستای جدیدم که خانم فوق العاده محترم و با معرفتی هستن   به نام بیانه خانم علاوه بر اینکه کارمند هستند شبها با همسرشون توی کتاب فروشی شون مشغولن ما هم در هفته چند شب می ریم پیششون و حسابی از هر دری سخنی می گیم.

ایشون هم اهل یک شهر سرد به نام مهاباد هستند و هردو منتظر بودیم ببینیم بالاخره می شه لباس گرم هامون مثل پالتو ، کاپشن و شال گردن و ....رو اینجا استفاده کنیم یا نه؟

که بالاخره به آرزومون رسیدیم و 2-3 روزیه سرد شده هوا........بارندگی هم خبری نیست جز الان که یه چند دقیقه ای بارون اومد در حدی که ماشینمونو کثیف کنه!

توی خوابگاه با چند تا از دوستای سهیلا (دوستم )،دوست شدم.سپیده عزیز ، روناک ، زهرا ، مریم ، و.....

چند وقته فکر کردن به یه موضوعی حسابی حالمو می گیره و اونم اینکه چرا هر چی تکنولوژی پیشرفت میکنه زندگی ها پر دردسرتر می شه.........چرا این دوره زمونه خیلی کم هستند افرادی که مثل زمان مامانامون بی دردسر باردار بشن بی دردسر بارداریشونو بگذرونن ، بی دردسر .............

مادرای ما هنوز یه بچه رو شیر می دادن یهو می دیدن بعدی رو باردارن حالا ما چی؟

خود من!یه ساله تصمیمشو گرفتم همه تئوری هاشو رعایت کردم اما عملا هیچ که هیچ..............

اگه ایمان و امید نبود تا حالا خیلیامون دیوونه شده بودیم.

این روزا سخت فکرم مشغوله که عفت ، سحر ، آسیه و زهرا که هر چهار تا باردارن و شرایط سختی رو می گذرونن به سلامتی زایمان کنن و خودشون و بچشون سالم باشن.

و به رویا خانم فکر می کنم که با اینکه از من سنش بیشتره ولی امیدش از من بیشتره براش دعا می کنم زودی مادر شدن رو تجربه کنه.

همچنین مریم جون ، مهری جون ، نسیم جون ، و...................................

خدا یا خودت به هممون کمک کن..........

راستی دوستان پرسیده بودن کار چرم انجام می دم یا نه! من خیلی تنبلم توی کارای هنری ، تنها تفریحم اینجا کتاب خوندن ، تلویزیون  تماشا کردن و خیابون گردی با همسریه!

خدا کنه شیرین ترین مشغله زندگیمون زودی بیاد توی دلم.

راستی 2 شب دیگه یلداست وما اینجا تنها......حسابی دلم هوای خونه مامان اینا رو داره امسال 3 تا از خواهرام هم نیستن پیش مامانم فقط 2 تاشون هستند و مطمئنا برای مامان سخته........برای ما هم سخته خداوکیلی.........

به زودی ایشالله نت راه می ندازیم بیشتر میام..............

 

یلدا بر همگی مبارک

این پیام برفی سرد تقدیم به وجود گرم خواننده های وبلاگم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

❤خونه نمدی❤
4 دی 92 16:59
مامان با سلیقه سلام اگه میخوای هرکی میاد تو اتاق نی نی خوشگلت انگشت به دهن بمونه یه سر به خونه نمدی بزن کارای تک و شیکی که تو هیچ مغازه ای نمیتونی پیدا کنی منتظرت هستم www.namadi.ir ارسال به سراسر ایران با تشکر خونه نمدی چشم حتما می بینم
نیلوفر جون
6 دی 92 0:34
سلام عزیزم ایشا.. هر ججا هستی سالم سلامت باشی یک عالمه دوستای خوب جدید پیدا کنی ممنونم عزیزم
مریم
6 دی 92 20:52
سلام دوستم یلدات مبارک انشاا... شما هم بزودی به زادگاهمون برمیگردین الان یه سفر موقته برای بالاتر بردن علم و آگاهی انشاا... بزودی و به امیدخدا یه نی نی ناز بیاد که شیرینیه بیشتری به زندگیه زیباتون بده . شادباش قربونت عزیزم.مارالو ببوس
زهره
7 دی 92 20:14
سلام هما جان ایشاالله که شما هم در کنار همسرتون شبای گرم ودلنشینی داشته باشی و ایشاالله که به زودی شما هم مامان بشی و سرگرم ممنون گلم
مهتاب
9 دی 92 11:32
سلام هما جون خدا را شکر عزیزم نگرانت شده بودم انشالله نی نی توی دلته و دفعه بعدی که اپ میکنی خبر مامان شدنتو میدی قربونت عزیز دلم.
يزدي
13 دی 92 0:26
اميدوارم تو يزد بهتون خوش بگذره شهر خيلي جالبيه.منم يه چن سالي ميشه اينجام اولش سخت بود ولي حالا خيلي خوش ميگذره ایشالله همیشه خوش باشی عزیزم
يزدي
13 دی 92 0:30
سلام اميدوارم تو يزد بهتون خوش بگذره فقط يادتون باشه روزاي تعطيل اصلا به فكر گشتن توشهر نباشين كه هيچ مغازه بازي پيدا نميشه آره دقیقا همینه.ممنون عزیزم
تارا
18 دی 92 15:18
سلام عزیزم به شهر من خوش آمدی . میگم شهر من اما فک کنم دیگه باهاش غریبه ام 11ساله که ازدواج کردم و فقط عید و تابستون اونم 10 روز میرم . چون شغل همسرم ایجاب مبکنه .من درکت میکنم غریبی خیلییییییییییی سخته اما کم کم بر میگردی زیاد به غریبی فک نکن خونت سمی میشه و بچه ات از بین میره خودتو شاد نگه دار هر جور میتونی ممنون مهربون