خاطرات من و ني ني

سی سالگی هما

1392/11/6 12:15
نویسنده : هما
623 بازدید
اشتراک گذاری

امروز من سي ساله شدم

اما چه فايده سي سال زندگي كردم  منهاي دوسال بي پدري

منهاي دوسال بيماري هاي گوناگون مادر كه ناشي از فراق همسر بر او تحميل شد

منهاي اينكه پدر نيست كه با آن عشق سرشارش به كودكان ، فرزندان ما را به آسمان مهرباني اش بيندازد و با دستهاي يك عمر سختي كشيده اش آنها را از آغوش آسمان پس بگيرد

امروز و ديشب همه به من تبريك گفتند

نمي دانم شايد كسي  در تاريكي در سايه اي ايستاده و با خود مي انديشد " بدشگون!"

اسمم هماست و هميشه پدر مي گفت هما يعني سايه اش بر سر هر كسي بيفتد خوشبختي! مي گفت يعني فرخنده! آنروز مي دانست رفتنش با تولد هما يكي خواهد شد؟

در تنهايي خود امروز گريستم به پدري كه آرزوي يك لحظه ديدنش شده محالترين محال ممكن!

هاي هاي گريه وقتي زياد مي شد كه به ياد مسخره ترين صحنه هاي فيلم هاي آبكي تلويزيون مي افتادم كه به محض از دنيا رفتن كسي ، عزيزانش روح او را حتما يكبار هم شده مي بينند..............پس چرا دروغ مي سازيد؟ما كه جز در خواب نديده ايمش؟

يا شايد من لياقت ديدن او را در بيداري ندارم..........

پدرم دومين سالروز نبودنت بر من و بر خواهرانم و بر مادر سختي كشيده ام تسليت باد

21 دي 1392

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

نیلوفر جون
6 بهمن 92 23:40
عزیزم هم تبریک هم تسلیت ممنون
ღ¸.•مامان ِ آینده یه فسقِـلی•.¸ღ
8 بهمن 92 10:57
تولدت مبارک...
زهره
13 بهمن 92 11:21
تولدت مبارک هما جان ممنون گلم
sara
17 بهمن 92 2:09
هما جونم انشاا... که 120 ساله بشی خدا بهتون صبر بده و روحشون شاد ممنون عزیزم.
maryam
19 بهمن 92 0:45
aji in harfa 4iye!? homaye saadate babayi dige nabinam injoori harfidiha etefagh ke khabar nemikone nafase aji roohe babaye nazaninemoon 6ad va tavole 30 salegiye ajiye nanazam mobarak har4and dire va3 payamam ama khodet midooni ke 4era dir be dir be webet sar mizanam ممنون آبجی گلم.قربونت که همیشه با حرفات آرومم می کنی.می بوسمت
مهری
14 اسفند 92 23:09
هما جونم دلم خیلی برات تنگ شده امیدوارم حالت خوب باشه....ببخش که روز تولدت رو تبریک نگفتم ادرس وبلاگت رو گم کرده بودم خوشحالم که حالا پیداش کردم چون تقریبا یک ماه از تولدت میگذره پس یک ماهگی ات مبارک مراقب خودت باش بعد از این انشاا... بیشتر میام قربونت نازنینمیک ماهگی از خودت چه خبر؟
افسونی
1 اردیبهشت 93 4:03
عزیزم چرا اینقد تلخ مینویسی آخه ایکاش زندگی روی خوششو بعد چند سال غم بهم نشون بده شیرین بشم