خاطرات من و ني ني

زن عمو ميشم

1393/9/3 1:20
نویسنده : هما
599 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب فهميدم ايشاللهعيد 94 من زن عمو مي شم .براي جاري عزيزم خوشحالم كه مثل من انتظار زيادي نكشيد و ني ني 4 ماه پيش اومد و غافلگيرش كرد.

براي خواهر شوهرام خوشحالم كه به آرزوشون رسيدن و دارن عمه ميشن

ولي مي دونم مادر شوهر و پدرشوهرم و شايد همه توي دلشون يه غمي هست كه اي كاش پسر بزرگمون هم بابا بشه يعني  همسري من.

توكل بر خدا.

منم پيگير كاراي تعميراتي هستم كه قبلا نوشته بودم براوتون.رفتم پيش متخصص عفوني و دارم آنتي بيوتيك مصرف مي كنم.رفتم دندونپزشك و يكي پر كردم 2 تا عصب كشي وقت دارم براي روزاي آينده.دكتر پوست رو دوبار وقت گرفتم ولي هر بار نشد برم يعني نبود.حالا پوست خيلي واجب نيست سر فرصتم ميشه رفت.

چكاب همسري مونده و عكس رنگي .

عكس رنگي هم قضيه اش مفصله امشب قرار بود برم وقت داشتم كه رفتم گفتند دستگاه استريل خرابه پس فردا وقت دادند عصبي بودم و از اين كش و قوس اومدن ها خسته .

حالمو در متن زير شرح دادم:

.

.

.

.

.

حسي عجيب دارم امشب ، نمي دانم تا حالا براي شما  پيش آمده يا نه؛ حس فريادي در گلو و بغضي در حنجره به دليل خواستن بي نهايت چيزي و نرسيدن به آن ، بدليل بي دليلي براي نرسيدن ولي شرم داشتن از فرياد،  از اشك؛ امشب با تمام وجود دوست داشتم و دارم خدا را فرياد بزنم اشك هايم امانم را ببرد اما نكردم اين كار ها را به دليل شرمي باور نكردني.

شرم از حضور يك بزرگ، از حضور كسي كه كليد قفلهايم پيش اوست ؛ من باور نمي كنم خدايي كه هميشه بي نهايت لطف به من داشته در لحظه لحظه زندگي ام در تمام برهه هاي سخت  از كودكي تا جواني ام ، چگونه  مي تواند باشد كه به آرزوي قلبي ام ترتيب اثر ندهد من كه باور نمي كنم خدا مرا و خواسته هايم را ناديده انگارد پس شرم مي كنم از فرياد شرم مي كنم از گله و آرام سكوت مي كنم و به داشته هايم مي انديشم.به همسري مهربان و فهيم كه در سخت ترين روزهايم هميشه آرام بخشم بوده و امشب به من گفت عزيزم مگر نه اين است كه در زندگي ما كيفيت مهم است نه كميت حال دو نفر باشيم يا بيشتر مهم خوش بودن با هم است ؛ اين يعني آرامش يعني حرفي منطقي كه همچون آبي باشد بر آتش دل و اكنون سردم از خشم نهان ساعت هاي گذشته.

 با چشماني كه برق اميدش برنده تر از هر شمشيري سر بي ديني و گله مندي را بيخ تا بيخ مي  برد پيش به سوي افقي ايستاده ام كه مي دانم  تمام سعيم را در مسيرش انجام داده ام و در انتها چيزي جز رضايت خداوندگارم نخواهم ديد. "

.

.

.

اين نوشته رو  سر شب كه حالم خوش نبود نوشتم.

بازم توكل بر خدا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سعیده
3 آذر 93 7:57
آفرین که اینقدر قشنگ شرم داری از خدا یقین از اینکه خدا پشت و پناهته و گریه رو دربرابرش شرم آور میدونی شرمت خیلی قشنگ بود، یعنی باید بگم یقینی که تو رو به شرم میاره قشنگتر بود خدا ناظره هما جونم، داره بهت لبخند میزنه توکل بخدا کن مثل همیشه
هما
پاسخ
سعيده جون هميشه با نظرات منو شرمنده مي كني و بهم لطف داري.قربونت.ايشالله خدا پشت و پناه هممون
روناک
4 آذر 93 1:47
با همهوى وجودم واست دعا ميکنم دعاهات مستجاب شه
هما
پاسخ
ممنون روناك عزيز با اين كه منو نمي شناسي و من شما رو نمي شناسم خيلي خوشحالم دوست خوبي مثل شما پيدا كردم كه اينقدر مهربون بفكرمه و برام دعا مي كنه.خوشحالم كردي با دل پاكت.ممنون
سیما
5 آذر 93 15:18
سلام دوستم هیج وقت از لطف خدا ناامید نشو مطمئن باش زمانش که برسه چیزی رو که میخوای بهت میده فقط باید منتظر باشی تا وقتش برسه. باید بتونی از این امتحان سر بلند بیرون بیای تا لیاقت مادر بودنت ثابت بشه. توکلت به خدا باشه.
هما
پاسخ
بله كاملا درسته باهات موافقم سيما جون.ايكاش ميشد بيشتر با هم آشنا مي شديم.
مهتاب
8 آذر 93 0:03
ایشالاه که با این دل پاکت خدا همه خواسته هات را براورده کنه
هما
پاسخ
شما لطف داري به من.ممنون بهم سر مي زني