اندر احوالات ما.....
سلام
این روزا بس که سرم شلوغه وقت نوشتن و اومدن به نت ندارم. الا ن کمی سرم خلوت شد گفتم بیام بنویسم.
صبح ها می رم داروخونه خیلی خوبه و خیلی چیزا یاد گرفتم.
عصرها مشغول دوختن کیف چرمی هستم ، مخصوصا این هفته که اولین کیف چرم طبیعی رو درست کردم و برای خانم همکارم در داروخونه می خوام ببرم. خلاصه خیلی بیکار نیستم.
رضا همسرم هم مشغول پروژه های دانشگاهیشه که سنگینه و سخت! راستی خبرای خوب هم دارم خواهرم فرزند سومش رو بارداره و دوستم آسیه پسرش علی آقا رو بدنیا آورد.
با دوستم بیانه پیش یه متخصص زنان خوب رفتیم و بعد از دیدن جواب چکاب هامون گفت شما یه زوج کاملا سالم هستید هیچ جای استرسی نیست و برید به زندگی بپردازید بی خیال فکر کردن به بارداری بشید و مطمئن باشید بزودی میاد!
خیلی روز خوبی بود روزی که این حرفا رو شنیدم ولی سخته فکر نکردن به بچه!
خدارو هزاران بار شکر
خلاصه منتظریم و سعی می کنیم بی خیال باشیم.
ایشالله خرداد ماه تموم شه برای کل تابستون بر می گردیم ولایت!
با این که کارآموزیم توی داروخونه تموم شده 60 ساعتش ولی ازم خواستن به عنوان نیروی ثابت بمونم، هنوز جواب قطعی بهشون ندادم دارم تمام جوانبشو بررسی می کنم.
این اواخر دو کیف چرم دوختم یکی با چرم مصنوعی برای همسر دوست رضا که خداروشکر راضی بودند و هزینه اش خیلی کمتر از چرم طبیعی در میاد و خودشون خواسته بودن !
اینم عکساش:
دومین کیف چرمی که درست کردم از چرم اصلی و طبیعی گاو با طرح کرکودیل و ورنی بود خیلی شیک و باکلاس و کار باهاش سخت بود از بهترین وسایل براش استفاده کردم خلاصه سنگ تموم گذاشتم ، همکارم می خواد با این کیف همسرشو عید مبعث سورپرایز کنه!
اینم عکسش: